"سکوت" راه حلی بر معضل از دست رفتن دریافت های شهودی
اشاره: حقیقت قدسی از ورای سکوت میتراود. قرآن در بیان داستان زندگی زکریا، سکوت را نشانهای از سوی خداوند میشمارد: قال ربّ اجعللی آیة قال آیتک الّا تکلّم الناس ثلاث لیال سویّاً... (مریم، ۱۱-۱۰)
نوشته زیر برگزیده ای از مقاله " اهمیت تربیتی سکوت از دیدگاهی هستی گرایانه و امکان گنجاندن آن در برنامه درسی" به قلم دکتر سید حسین میرلوحی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید رجایی است. ایشان در این مقاله با اشاره به توسعه فناوری های جدید ناشی از حاکمیت عقلانیت ابزاری، بر اهمیت دریافت های بی واسطه شهودی تاکید می نمایند و با بیان نقش تربیتی "سکوت" در رشد و پرورش دریافت های بی واسطه از هستی، امکان گنجاندن آن را در برنامه درسی مدارس بررسی می کنند. اینک شما و بخش هایی از این مقاله:
معنای لغوی واژه سکوت:
واژه سکوت نخست بیانگر یک رفتار نفی کننده یعنی خودداری از حرف و سخن گفتن نمود می یابد. اما شکل های حرف نزدنِ بسیار متفاوت و حتی متضادی وجود دارد؛ مانند سکوت از روی شرمساری، نادانی یا سکوت معنی دار ناشی از دانایی و تفوق علمی، سکوت تحقیر آمیز یا ناشی از احترام. این نوع سکوت ارتباط مشخصی با آموزش و یادگیری ندارد.
سکوت منفی:
در سکوت منفی (سلبی) انسان به دلیل گوش دادن و علاقه به موضوع، سکوت می کند. این نوع سکوت از جنبه تربیتی و آموزشی اهمیت دارد. هگل سکوت را شرط یادگیری می داند. او به موضوع سکوت در مکتب فیثاغورث و اینکه افراد مبتدی و تازه وارد موظف بودند در چند سال نخست صرفا سکوت اختیار کنند، اشاراتی دارد و چنین می گوید: " انسان باید ابتدا شروع کند افکار دیگران را درک کند و این امر شرط یادگیری است. برخی معتقدند که فهم از طریق پرسش، ادعا، پاسخ و غیره پرورش می یابد. اما از این طریق فهم حقیقتا پرورش نمی یابد، بلکه سطحی و ظاهری می شود". این سخنان هگل می تواند برای نظریه پردازان جدید آموزشی محل تامل و مناقشه باشد.
سکوت مثبت:
هگل صرفا جنبه منفی و سلبی سکوت را مورد توجه قرار داده است، در حالی که مفهوم سکوت از آن بسیار فراتر می رود. برای مثال در سکوت طبیعت اینطور نیست که ما هیچ نشنویم. ماکس پیکار در کتاب خود «دنیای سکوت» چنین اظهار می دارد: " سکوت به هیچ وجه امری منفی نیست. سکوت فقط سخن نگفتن نیست. سکوت یک امر مثبت است. سکوت برای خود یک دنیای کامل است". انسان در حال سکوت درست چیزهایی را می شنود که اغلب آنها را نمی شنیده و نسبت به آنها بی توجه بوده است.
یک تجربه تربیتی:
در روش تربیتی مونته سوری برنامه ای با عنوان "ساعت سکوت" وجود دارد. اگرچه جایگاه اصلی این "زنگ سکوت" در کودکستان است، اما برای سال های اول دبستان نیز مناسب است. این تمرین سکوت- سکوت کامل و دسته جمعی- تاثیر زیادی بر کودکان می گذارد. البته این سکوت با سکوت اجباری سر کلاس های درسی تفاوت دارد. سکوت اجباری از نظر تربیتی تامل برانگیز است. هلمینگ می گوید: " سکوت و انضباط در ساعت درس از بیرون تحمیل شده و سکوتی که بر ساعت درس حاکم است، به معنی سکوت و آرامش واقعی نیست. همچنین اگر دانش آموزانی را که پس از تعطیل شدن مدرسه به خانه می روند، مشاهده کنیم، می توانیم حرکات نامنظم و نیاز به سر و صدا را در آنها تشخیص دهیم. ما نباید این واقعیت را به سرشت کودک نسبت دهیم، این مسئله به نظام [حاکم بر مدرسه] باز می گردد". آرامش و سکوت واقعی از طریق سرسپردن به موضوع تدریس به وجود می آید، سکوتی که می تواند فعال باشد و ثابت و بی تحرک نیست.
شناخت هستی از طریق سکوت:
دیدگاه هستی گرایانه بر شناخت بی واسطه و حضوری انسان تاکید می ورزد. ما در سکوت مثبت با هستی روبرو می شویم، محتوای سکوت در تجربه هستی نهفته است.
در رابطه با تمرین سکوت باید به دو نکته مهم توجه داشت: نخست "تجربه درون خود" و دوم "تجربه حالت اعجاب". به گفته مونته سوری سکوت اغلب شناخت هایی به ما می دهد که هیچ گاه آنها را کاملا درک نکرده ایم، مثل اینکه ما صاحب یک زندگی درونی هستیم. از طریق سکوت شاید کودک برای نخستین بار از زندگی درونی خود آگاه می شود و خود را به عنوان موجودی که از طریق روح و درون تعین یافته تجربه می کند. تفکر شهودی دریافتی غیر قابل توضیح است. دریافت و فهم غیر قابل ادراک و توضیح را اعجاب یا حیرت می نامند. دو نوع اعجاب وجود دارد. در یکی از آنها ما درباره یک موجود معین حیرت می کنیم. آنچه ما حیرت آور تشخیص می دهیم، این واقعیت است که یک چنین موجودی وجود دارد. بنابراین تعجب ما درباره "وجود" این موجود یا "هستی" است. در نوع دیگر اعجاب ما درباره وجود یک موجود تعجب نمی کنیم، بلکه اعجاب ما درباره "مطلق هستی" است؛ اینکه موجود اصلا وجود دارد، نه اینکه هیچ چیزی وجود ندارد. بنابراین اعجاب یک تجربه متافیزیکی است. افلاطون این تجربه متافیزیکی را اوج احساس اشتیاق فیلسوف توصیف کرده است.
بنابراین در بررسی موضوع سکوت دو نتیجه مهم به دست آمد. یکی اینکه سکوت سبب کشف درون انسان می شود. دوم اینکه سکوت تجربه هستی را که در حالت اعجاب نمود می یابد، برای انسان امکان پذیر می سازد. این دو جنبه تجربه سکوت به امر واحدی باز می گردد. به این معنا که تجربه درون خویش تجربه خود است که در آن همزمان، هستی تجربه می شود و تجربه هستی، همزمان تجربه درون یا خود است. در اینجا مسئله حول پدیده یکسان و واحدی دور می زند، شبیه آنچه در جمله مشهور دکارت "من می اندیشم پس هستم" بیان شده است. یعنی همزمان با کشف فکر، ضرورت تجربه هستی عیان می شود. هیدگر در این باره گفته است: " در میان موجودات، تنها انسان است که از طریق ندای هستی-معجزه معجزه ها- در می یابد که موجود است".
وایشدل بر اهمیت سکوت به مثابه وسیله ای در برابر سطحی شدن نظرها و سخنان روزمره توجه داده است. او می گوید: " ما باید سکوت کردن را مجددا یاد بگیریم، به ویژه در عصری مانند عصر ما که عصر دور شدن از تجارب اصیل و طبیعی نخستین است و ما به دلیل اعتماد به سخن و گفتار از آنها بسیار دور شده ایم". برزینکا هم در مضمونی مشابه چنین نتیجه می گیرد: " اگر چنانچه تعلیم و تربیت بخواهد از این حادثه جلوگیری کند باید سکوت گمشده را بار دیگر به دست آورد". ما در سکوت از جهان و عصر خود فرار نمی کنیم، بلکه ما در سکوت زمینی می یابیم که بر روی آن می توانیم در جهان مدرن و تکنیکی شده قرار گاهی محکم بیابیم.