اقتصاد مقاومتی و تجربه زیسته ما
امسال برای دومین بار در نامگذاری سال جدید از مفهوم "اقتصاد مقاومتی" استفاده شد. اقتصاد مقاومتی در ایران اولین بار در دیدار کارآفرینان با رهبر در شهریور ۱۳۸۹ مطرح و پس از تشدید تحریمها علیه ایران در 29 بهمن ماه 1392، سیاستهای کلی «اقتصاد مقاومتی» ابلاغ گردید. مطابق معمول به دنبال آن شاهد صدور بخشنامهها در راستای عملیاتیسازی این سیاستها و تیتر روزنامهها و سایتهای خبری با محوریت این موضوع بوده و هستیم. اما به راستی چه چیزی همدلی و همراهی مردم و در نتیجه موفقیت این رویکرد را تضمین می کند؟
به نظر می رسد سه عامل مهمی که در شناخت این مسئله (و هر مسئله مشابهی) و تحقق آن، نقش اساسی را ایفا می کنند، عبارتند از:
1. ابهام زدایی از مفهوم "اقتصاد مقاومتی"
"اقتصاد مقاومتی" امری عینی نیست که همگان بر سر مصادیق آن توافق داشته باشند، بلکه امری انتزاعی است که ابتدا لازم است مفهوم و مصادیق آن از سوی ایدهپردازان و برنامهریزان کاملاً تبیین شود و در صورت نیاز جلسات نقد و بررسی و گفتگو پیرامون آن با حضور اندیشمندان و دولتمردان برگزار گردد تا همگان به فهم مشترکی از آن دست یابند. بنابراین در گام اول وضوح بخشی به این مفهوم و سایر مفاهیم و الفاظ کلیدی مرتبط ضرورت دارد تا دقیقاً معلوم شود منظور گوینده از طرح این ایده چه بوده است و چه اهدافی را دنبال می کند.
این وضوح بخشی باید در دو سطح کلان صورت گیرد: سطح نخبگانی و سطح عمومی؛ مورد 21 ام از سیاستهای اقتصاد مقاومتی نیز بر آن تأکید می کند[1]. اما به نظر می رسد عملکردها در این زمینه به ویژه تبیین و گفتمانسازی در سطح عموم مردم چندان قوی نبوده است.
2. امکان سنجی اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی
چه زمانی، چگونه و در چه شرایطی اجرای هر یک از سیاستها یا راهبردها (برای مثال اتکا به تولید داخلی) موفقیت آمیز خواهد بود؟ ارزیابی دقیق این موارد از پیامدهای منفی ناشی از اجرای طرح می کاهد. این عامل با عامل سوم که در ادامه مطرح می شود، پیوند میخورد.
3. توجه به فهم و تجربه مردم از "اقتصاد مقاومتی"
محور اصلی این یادداشت ضرورت توجه به همین نکته است. با فرض اینکه این مفهوم تبیین شده است، آیا عموم مردم نیز به فهم مشترکی از آن دست یافتهاند و با آن همراه شدهاند؟ اقتصاد مقاومتی در "تجربه زیسته" مردم چه جایگاهی دارد و چگونه ادراک می شود؟
بیایید از منظری پدیدارشناسانه به این موضوع نگاه کنیم. درک ما انسانها از جهانی که در آن زندگی میکنیم، یکسان نیست. هر فردی یک خودآگاهی شخصی و منحصر به فرد از موقعیتی دارد که آن را تجربه میکند و پدیدارشناسی به کیفیت زیسته این تجربه درونی میپردازد. این تجربیات و آگاهیهای انسان نقش اساسی در عمل او دارند و به رفتارهایش شکل می دهند.
بر این اساس، می توان پرسید: آیا اقتصاد مقاومتی همان معنا و مفهومی را که مورد نظر طراح، برنامهریزان و سیاستگذاران بوده، در ذهن سایر افراد پدید آورده است؟ آیا فهم همه مردم در سنین و اقشار و حرفه های گوناگون از این مفهوم یکسان است؟ مواجهه ذهنی و عینی مردم با اقتصاد مقاومتی چگونه بوده است؟
از سوی دیگر، واقعیات اجتماعی و روانشناختی (مانند دوستی، نفرت، شادی) به وسیله افراد ساخته میشوند و ماهیت مستقلی ندارند؛ این انسانها هستند که به آنها معنا میدهند.
اقتصاد مقاومتی نیز، واقعیتی چندبعدی است؛ رسیدن به فهم مشترک درباره ابعاد عینی آن همچون موضوعات و مسائل اقتصادی (بر مبنای مقررات، دادهها و شاخصهای موجود) آسان است، اما ابعاد روانشناختی و اجتماعی آن که همدلی و همکاری مردم یا عدم همراهی آنها را تعیین می کند، چطور؟ آیا می توان بر سر آنها نیز توافق کرد و به سادگی آنها را جهتدهی نمود؟ در اینجا تجربه شخصی و معنایی که مردم به آن می دهند اهمیت دارد، نه معنایی که از بیرون ساخته و تحمیل می شود. این تجربه شامل ترکیبی از ادراکات و واکنشهای شناختی، عاطفی و فیزیولوژیک نسبت به موقعیت است؛ برای نمونه آیا گروه های مختلف مردم نسبت به سیاست «افزایش تولید داخلی نهادهها و کالاهای اساسی» درک و احساس مشابهی دارند؟ روشن است که برخی مردم (تولیدکنندگان) آن را فرصت و برخی (واردکنندگان و مصرف کنندگان کالاهای خارجی) آن را تهدیدی برای خود می دانند، هرچند به عنوان اقدامی سودمند مورد تشویق و حمایت قرار گیرد.
بنابراین هرگونه تحول بیرونی (به معنای واقعی که حاصل مشارکت مردم است) در راستای تحقق راهبردهای اقتصاد مقاومتی، مشروط به تامل و بازاندیشی در تجربه و ادراک افراد از موضوع دارد. این بازاندیشی می تواند از طریق تبادل نظر و گفت و گو میان افراد شکل گیرد، اما کافی نیست. از یک سو، اقتصاد مقاومتی تا به وسیله مردم به تجربه درنیاید و زیسته نشود و نتایج آن در زندگی مردم عینیت نیابد، معنا و واقعیت نمی یابد و مردم با آن همراه نمی شوند. از سوی دیگر، کیفیت این تجربه، همراهی و مشارکت کردن یا نکردن مردم را تعیین میکند.
برنامه ریزی، تصمیم گیری و صدور بیانیه و بخشنامه ها در زمینه موضوعاتی که دارای ابعاد اجتماعی و روانشناختی هستند، بدون داشتن بینشی عمیق که حاصل توجه به ادراکات و تجربیات زیسته افراد از امور است، راه به جایی نمی برد. در این راستا، بهره گیری از دیدگاه و رویکرد پدیدارشناسانه به عنوان ابزاری مفید به ما کمک می کند به جای تمرکز صرف بر واقعیات عینی بر آگاهی و تجربه شخصی افراد از موقعیت تأمل کنیم. به این وسیله در کنار ارائه مفاهیم، تعاریف و اندیشه های انتزاعی درباره "اقتصاد مقاومتی" و اهداف و راهبردهای عملیاتی آن کشف ادراکات، معانی و ماهیت تجربیات زیسته مردم از "اقتصاد مقاومتی" میسر می گردد. به این ترتیب می توان در ترسیم مفهوم مطلوب و موردنظر از اقتصاد مقاومتی، شیوههای تحقق آن و مسائل و چالش های پیش رو بهتر و دقیق تر اندیشید و برنامه ریزی نمود.