آیا جهل می تواند یک فضیلت باشد؟
«فرض کنید با دو فرد خبره مواجه شده اید و از آنها می خواهید به پرسشی یکسان پاسخ دهند. یکی از آنها پاسخی دقیق و مطمئن ارائه می دهد و دیگری می گوید که پاسخ را نمی داند. اگر از شما سوال شود که کدام یک از این دو خبره، متخصص تر است، به طور شهودی خبره ای را انتخاب می کنید که پاسخی مطمئن و دقیق به پرسش داده، نه آن «خبره ناآگاه»[1] را. با این حال، در مواردی که اطلاعات دقیق در عمل یا در واقع غیرقابل دانستن است (مثلاً تعداد برگهای تمام درختان جهان)، اظهار اطمینان و قطعیت، فقدان شایستگی را نشان می دهد، در حالی که اظهار جهل «ممکن است» دلالت بر تخصص بیشتر در این زمینه داشته باشد».
آنچه خواندید، بخشی از یک مقاله با عنوان «بخش اعظمِ ندانستن: جهل فضیلت مندانه[2]» است. دو نکته مهم از این مقاله قابل برداشت است:
1. نکته اول، توجه دادن به این موضوع است که «خبرگی و تخصص» با «دانستن همه چیز» رابطه ای الزام آور یا ضروری ندارد. بر این اساس، گفتن «نمی دانم» با خبرگی در تناقض نیست و مفهوم «خبره ناآگاه» کاملاً معنادار و دارای مصداق است. در مواردی که دستیابی به دانش دقیق یا اطمینان آور (از اساس یا در عمل) امکان پذیر نیست، چنین جهلی و به بیان دقیق تر اظهار چنین جهلی و تصدیق به ندانستن، در برابر اظهار دانایی یک فضیلت به شمار می آید. فضیلت آن هم از آن جهت است که این جهل خود بر اساس مرتبه ای از آگاهی و خبرگی در موضوع بیان شده که در آن، فرد اطلاعات خود را برای پاسخگویی دقیق به مسئله یا پرسش، کافی نمی داند یا از اساس اعتراف می کند که چنین دانشی ندارد و بر جهل خود صحه می گذارد.