مقدمه: تفکر استراتژیک مفهومی آشنا در ادبیات مدیریتی است. تفکر استراتژیک یک تفکر ترکیبی و حدواسط است؛ به این معنا که به کارگیری این مهارت وابسته به یادگیری سایر روشهای تفکر مانند تفکر منطقی، تفکر خلاق، تفکر سیستمی، تفکر تصمیم گیر و .... است.
این نوشتار ترجمه گزیده ای از فصل اول و دوم کتاب Learning to Think Strategically نوشته جولیا اسلون[1] است. اسلون در این کتاب به بیان ارتباط میان تفکر استراتژیک و یادگیری پرداخته است. این کتاب افقهای جدیدی را به سوی توسعه استراتژی میگشاید و آغازگری بر این مسئله است که استراتژیستهای موفق چگونه یاد می گیرند که استراتژیک بیندیشند. در این نوشتار برای آشنایی با جایگاه تفکر استراتژیک ابتدا چشم اندازی تاریخی از مفهوم استراتژی و تغییر و تحول این مفهوم در طول زمان ارائه می شود و سپس به علل و چگونگی شکل گیری تفکر استراتژیک در جهان معاصر اشاره می گردد.
این یادداشت در سه بخش ارائه می گردد. اینک بخش اول آن را به منظر شما تقدیم می کنم.
چشم اندازی تاریخی از استراتژی
با اینکه اصطلاح "استراتژی" به طور رایجی استفاده می شود، اما معنای آن بستگی به این دارد که به گذشته نگاه کنیم یا آینده. برای کسانی که به گذشته نگاه می کنند، استراتژی یک الگوی تکرار شده در یک مسیر برای موفقیت است و برای آنها که نظر به آینده دارند، یک چارچوب گسترده برای عمل است.
با وجود پیچیدگی این مفهوم می توان بر سر ویژگیهای مبنایی آن توافق کرد. همه تعریفها در این زمینه بر یک اراده معطوف به پیروزی، یک عنصر رقابتی، یک فرایند یا چارچوب برای پیروزی، یک افق زمانی وسیع، تعیین هدف عمده و گسترده، نیت و قصد هماهنگ و تصمیم گیری درباره اختصاص منابع دلالت دارند.