مردی در تبعید ابدی
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ب.ظ
داستان زندگی صدرای شیرازی به قلم زنده یاد نادر ابراهیمی
از همان ابتدا که شروع به خواندنش می کنی، در می یابی که با بقیه کتابها تفاوت محسوسی دارد. نخست آنکه بیان داستانی تاریخی به زبانی ادبی، شیوا و دلنشین موجب می گردد که خستگی و ملالتی که در سایر کتب تاریخی احساس می شود، جای خود را به شیرینی و حلاوتی ماندگار بدهد. دیگر آنکه فضاسازی کتاب از زندگی و وقایعی که برای صدرای شیرازی رخ می دهند، تو را قدم به قدم با او همراه می سازند؛ خود را در کنار او می یابی، گاهی به خاطرات گذشته اش سفر می کنی و در شادیها و غمها و در کوران حوادث با وی همراه و همدل می شوی و دوباره به زمان حال باز می گردی.
این کتاب، ذکر وقایع تاریخی صرف نیست که داستان زندگی یک فیلسوف بزرگ و شرح سفرهای فکری اوست! اگر می خواهی تو هم با ملا همسفر شوی پس بار سفر بربند که راهی پرفراز و نشیب داریم و پیمودن این راه جز با چنگ زدن به ریسمان اندیشه و عبور از دره های جهل و خرافه ممکن نیست!
صدرای کوچک برای تو از اندیشه های بزرگش سخن می گوید، اندیشه هایی که لحظه ای او را آرام نمی گذارند تا همچون دیگر کودکان به بازی سرگرم شود. راستی به نظر تو در ذهن یک فیلسوف کوچک چه می گذرد؟! می خواهی با هم به ذهن او سرکی بکشیم؟ آنگاه که در گفتگو با پدر خویش، تقلید کورکورانه را نکوهش نموده و بر تقلید محققانه و اندیشمندانه تاکید می ورزد و چنین می گوید:" پدر تقلید در صورتی تقلید است که مقلد انسانی بالنسبه فرهیخته و صاحب رای باشد، مقلد باید که خود قدرت تشخیص نیک از بد، درست از نادرست، راه از بیراه را داشته باشد، اما گرفتار شک میان این و آن باشد. مقلد برای آن تقلید نمی کند که بار مسئولیت را از گرده خود بردارد و بر دوش اهل فضل بگذارد. مقلد مغلوب تقلید را هم بی قدر می کند، پدر!..."
و آنگاه که اهمیت پاسخ به پرسشها را گوشزد می نماید، هر چند در ظاهر گره گشا نباشند، چرا که این پرسشها را همچون مانعی می داند که برای رسیدن به مسائل و مشکلات دیگر باید از آنها عبور کرد.
صدرا بزرگتر می شود، اندیشه هایش نیز، حالا دیگر ملا شده! یکی از ویژگیهای قابل تامل ملا صدرا سفر به عالم رویاست:" رویا ملک شخصی من است. من با رویا به راههای خلاف نمی روم و با رویا شهوت نمی رانم. رویا لحظه های خاص از کف رفته را پیش چشم می آورد و آن لحظه ها را ترمیم می کند، تصحیح می کند و از نو می سازد. جبران خطا در ذهن آماده سازی خویش است برای آینده".
آری خیال سرگردان ره به جایی نمی برد، اما مقصود او از رویا خیال پردازی نیست، بلکه بیان این نکته است که عالم رویا و خیال نیز منطق خاص خود را دارد که اگر سیر در خاطرات و رویدادهای گذشته بر مبنای آن صورت گیرد، نتایجی شگرف به بار می آورد، آنچنان که خود می گوید:" من در رویا به گذشته ها می روم و به عبادت مشغول می شوم تا کمداشت عبادات گذشته ام را جبران نمایم!..." و در جای دیگر بیان می دارد که آنچه تاکنون کسب نموده، به مدد رویا بوده است!
ملا از شاگردی نزد استادان خویش هیچ ابایی ندارد، اما رابطه مرید و مرادی رایج زمانه را برنمی تابد و مورد نقد قرار می دهد: " مرید اگر به مراد شبیه شود، خود هرگز به مقام مرادی نخواهد رسید، مستحیل شدن ، منهدم شدن است".
ملا صدرا عقاب تیز پرواز آسمان اندیشه، گاه از آن اوجها فرود می آید، در کنار مردم عامی می نشیند و به بیانی ساده و روشن، ایشان را موعظه نموده و برایشان از "توحید" می گوید: " ای برادر! خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان، اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می اید و به قدر ایمان تو کارگشا می شود...".
ملاصدرا که حالا به لقب "صدرالمتالهین" مفتخر گشته است، در پرتو عقل و نقل در ژرفای اقیانوس معرفت غور می کند و هر از چندگاهی گوهرهایی ناب صید کرده و به ارمغان می آورد. اما کیست که قدر این گوهرها را بازشناسد؟! عالم نمایان و زاهدنمایان ریاکار از هر سو بر او هجوم برده و از سر دلسوزی می گویند:" برای مومن نوپا چیزی مهلک تر از شک نیست" و او چنین پاسخ می دهد که " جز کلام خدا و آنچه پیامبران و ائمه اطهار (ع) به فرمان خدا گفته اند سخنی نیست که نتوان تغییر داد و اصلاح نمود" و اینچنین حد و مرز انتقاد و آزاداندیشی را بر همگان روشن می سازد.
و آنگاه که دوستانش از سر خیرخواهی به او پیشنهاد می دهند که "تقیه" پیشه کند، آن را رد می نماید، چرا که تقیه را "انکار به خاطر حفظ جان و حفظ جان به خاطر حفظ آرمان" می داند و آنها را که فقط برای حفظ جان تقیه می کنند، ریاکار و مشرک می خواند.
اندیشه صدرالمتالهین به کمال و پختگی رسیده ، اکنون زمان آن است که بزرگترین رهیافت سفرهای فکری اش را عرضه دارد؛ وحدت وجود:" هر جزئی کل است و نامتناهی، در اجزاء به صورت فرق است و به معنا وحدت". آزار و اذیتها به اوج می رسند... اما صدر المتالهین عدم پاسخ به پرسشهایش را آغاز درمانده کردن دین می داند و معتقد است که دین بر حق حتما به سلاحی بر حق مجهز است. او نمی خواهد دین را تابع هوسهای آنان گرداند، چرا که طریقت اهل حق را "حفظ حریت علم و قلم" می داند؛ از این رو به بدعت در دین و ارتداد متهم و سرانجام به تبعید محکوم می گردد.
آری، دست یافتن به گنجینه های علم و معرفت بدون تحمل رنج و سختی میسر نیست، گذر تکاملی مستلزم رنج است، رنج اندیشیدن و رنج تبعید و " این تبعیدی است ابدی برای آن کس که خواهان قربت است".