انگیزه های توخالی
نقدی بر روش های انگیزه آفرینی در فعالیت های فرهنگی
ایستگاه اول:
برای ثبت نام ترم جدید زبان رفته بودم. لیست تخفیفات را نگاه کردم:
"حافظ قرآن 30 درصد
حجاب 10 درصد
..."
ایستگاه دوم:
نتایج کنکور ارشد که اعلام شد، گفت: چقدر حیف شد! اگر حافظ قرآن بودی می توانستی هر دانشگاهی که دلت می خواهد رایگان ثبت نام کنی!
در دل آرزو کردم: کاش حافظ قرآن بودم...
کمی بعد، در خیابان، بنر بزرگی توجهم را جلب کرد. رویش نوشته بود:
"حفظ قرآن
دوره چهارساله
آیا می دانید مزایای حفظ قرآن چیست؟
می توانید محل خدمت سربازی خود را انتخاب نمایید.
در هر دانشگاهی که می خواهید به طور رایگان به تحصیل بپردازید.
..."
در دل خدا را شکر کردم که حافظ قرآن نیستم! ... با خود اندیشیدم: به راستی چه کسی حافظ است، من یا او (کتاب خدا)؟! کدام یک دیگری را حفظ می کند و از چه چیزی؟!
نگاهی اجمالی به این مسئله:
روزانه با چند مورد از اینگونه تبلیغات برخورد کرده اید؛ صحنه ها و موضوعاتی که همچون ایستگاههای بین راه، شما را وادار به توقف و اندیشیدن درباره منشا، چرایی و پیامدهای این قبیل روشهای تبلیغی کرده اند؟ در مورد این مسئله دو پرسش اصلی به ذهنم می رسد:
1- آیا تعیین چنین مزایایی برای حفظ قرآن فی نفسه ارزشمند است یا برعکس ارج و ارزش چنین عملی را پایین می آورد؟
2- به طور کلی در مقام تبلیغ و ترویج فعالیت های فرهنگی و دینی آیا تعیین امتیازات مادی برای تشویق افراد کار درستی است؟
برخی افراد معتقدند تعیین جوائز و امتیازات مادی برای حفظ قرآن، رعایت حجاب و سایر فعالیتهای مشابه (مثل تحصیل علوم دینی) فی نفسه اشکالی ندارد و از سوی دیگر بعضی افراد را تنها می توان از این طریق به کسب علوم و معارف دینی جذب نمود؛ بنابراین استفاده از پاداشهای مادی در جهت تبلیغ معارف دینی، بی اشکال است.
دسته دیگر معتقدند که این کار، متناسب با شان معارف و اعمال دینی نیست؛ چرا که هدف از یادگیری معارف دینی و احکام الهی، انس افراد با اینگونه معارف ناب، عمل به آنها و تقرب به خداست؛ اما این کار- تعیین امتیازات مادی و دنیایی- نقض غرض می نماید و هدف، وسیله را توجیه نمی کند.
به نظر شما کدام دیدگاه درست است و چه باید کرد؟ آیا می توان بین این دو دیدگاه جمع نمود؟
چنانکه دیدیم گروه اول برای اثبات مدعای خود دو مقدمه یا دلیل را بیان می کند. مقدمه اول مبنی بر اینکه "تعیین امتیازات مادی برای فعالیتهای دینی فی نفسه اشکالی ندارد"، سخن درستی است. مقدمه دوم نیز بیان یک واقعیت است که همه افراد را نمی توان با استفاده از پاداشهای درونی و غیرمادی به انجام عملی تشویق نمود یا از انجام عملی بازداشت؛ اما آیا این امر، دلیل موجهی برای تجویز چنین نسخه ای به عنوان یک رویکرد و روش فرهنگی فراهم می آورد؟ به نظر می رسد که این دیدگاه، از واقعیت دیگری چشم پوشی کرده است و آن لزوم تناسب و هم راستایی روشها با هدفها است؛ یا شاید روش ها را عاری از هرگونه بار معنایی و ارزشی فرض کرده است؛ در حالی که اصالت روش ها در هر گونه عمل و فعالیتی به ویژه فعالیتهای فرهنگی، اهمیت و حساسیت انکارناشدنی دارد.
در کلیه فعالیتهای فکری و فرهنگی باید رویکردها، روشها، تشویقات و امتیازات متناسب با عمل باشند و این نکته بسیار مهمی است. به بیان دیگر باید به تأثیرات متفاوت و ماندگار انگیزه آفرینی مادی یا معنوی در رابطه با عمل مورد نظر توجه کرد. به این معنا که اگر انگیزه بیرونی و یا هدف مادی حذف شود، چه اتفاقی می افتد و تداوم عمل چقدر پایدار و محکم می ماند؟ و مهمتر از آن اینکه با این شیوه های تربیتی چه نوع انسانی با چه نوع عملی پرورش می یابد؟ هنگامی که در جامعه ای به حافظ قرآن بودن، چادری بودن، شرکت در نماز جمعه و مجالس مذهبی و بسیاری از رفتارهای ظاهری دیگر، در درجه اول بها و امتیاز می دهند، آیا چنین فضایی بستر مناسبی برای ترویج دینداری و تربیت اسلامی است؟ یا برعکس زمینه ای برای رواج رفتارهای سطحی، ساده اندیشانه و حتی ریاکارانه فراهم می نماید؟! اگر به تاریخ بنگریم، نمونه های فراوانی از رفتارهای ظاهر گرایانه و غیراندیشمندانه را می یابیم که گریبان انسانها را گرفته و جامعه ها را به فساد و انحراف کشانده است.
ما باید توجه کنیم که ایجاد انگیزه اصیل و پایدار چه نوع روش تربیتی را می طلبد تا رفتار حاصل، رفتاری از روی شناخت صحیح و دلیل عقلانی باشد و انگیزه های نادرست و یا دلایل ناموجه به طور پنهانی محرک فرد نباشند. قرآن و روایات در زمینه مبارزه با سطحی نگری و ساده اندیشی تاکیدات فراوانی دارند؛ به طور مثال در سوره ماعون آنجا که نمازگزاردن ظاهری را نکوهش می کند:" وای بر نمازگزاران! آنان که در نمازشان سستی می کنند و آنان که ریا می کنند". در حدیث هم آمده است که ایمان مردم را از روی طول رکوع و سجود آنها نمی توان فهمید، بلکه آن را باید در صفاتی مانند امانتداری و صداقت جستجو نمود؛ و به این ترتیب لایه های عمیق تری از رفتار دینی را به تصویر می کشد. امام صادق(ع) لزوم همراهی علم و عمل را چنین بیان کرده اند: « لا یَقبَلُ اللّه عَمَلاً إلّا بِمَعرِفَةٍ، ولا مَعرِفَةً إلّا بِعَمَلٍ ، فمَن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةُ عَلَى العَمَلِ ، ومَن لَم یَعمَلْ فلا مَعرِفَةَ لَهُ »؛ خداوند هیچ عملى را جز با شناخت و هیچ شناختى را جز با عمل نپذیرد. پس هرکه شناخت پیدا کند، آن شناخت او را به عمل رهنمون شود و کسى که عمل نکند، شناخت ندارد.
جان کلام آنکه همواره باید در فعالیتهای فرهنگی و دینی متوجه بعد تربیتی آنها و لزوم بهره گیری از روشهای تبیینی و اندیشه محور باشیم و به جای تحریک صرف احساسات و هیجانات و یا استفاده از محرک های بیرونی، بعد شناختی و اندیشه افراد را پرورش دهیم تا از این رهگذر شاهد رویش باورهایی دلیلمند و عملهایی اصیل و ریشه دار باشیم؛ عملهایی که با تغییر محیط به راحتی رنگ نمی بازند و با وزش هر بادی از ریشه در نمی آیند.