اشاره: "فراوانند انسانهایی که در طول زندگی خطای تاکتیکی نمیکنند اما خطای استراتژیک عظیم دارند یعنی کل زندگی را میبازند اما در ریزهکاریها وسواس دارند".[1] در این یادداشت از منظری عام – نه تخصصی- به مفهوم استراتژی[2] و تفکر استراتژیک نگریسته شده است. از این رو تنها به توضیحاتی اندک درباره معنای اصطلاحی استراتژی اکتفا می کنم و سپس برداشت خود را درباره اهمیت تفکر استراتژیک می آورم.
استراتژی و تاکتیک چه تفاوتی با هم دارند؟
آیا داشتن نگاه و رویکرد استراتژیک به مسائل در زندگی روزمره یا حرفهای همه انسانها ضرورت دارد یا امری تشریفاتی است؟ به عبارت دیگر اگر کسی نگاه و تفکر استراتژیک نداشته باشد، آیا با مشکل اساسی در زندگی خود مواجه خواهد شد؟ یا اینکه تفکر استراتژیک دانشی ویژه افرادی خاص -برای مثال مدیران- است؟
مفهوم لغوی استراتژی برگرفته از واژه یونانی "استراتگوس" به معنای ارتش، فرماندهی ارتش یا تدبیر فرمانده است. این واژه بیشتر در زمینه و بافت نظامی به معنای فن اداره جنگ و طرح ریزی نقشه برای جنگ به کار می رفت و بعدها به تدریج در حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز رواج یافت. به طور کلی "استراتژی آگاهی های منظمی است که نحوه به خدمت گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را برای رسیدن به هدفهای مورد نظر نشان میدهد".[3]
استراتژی، عالیترین سطح از سطوح چهارگانه مدیریت است که چگونگی دستیابی به اهداف را مشخص میکند. این سطوح به ترتیب عبارتند از: سطح تکنیکی[4]، سطح تاکتیکی[5]، سطح عملیاتی[6] و سطح استراتژیک یا راهبردی[7].