معماری اندیشه
(سخنی در تمایز اندیشه و اندیشیدن و معرفی جایگاه سنجشگرانه اندیشی)
ساختمانی را در نظر بگیرید که از مصالح و مواد مرغوب و باکیفیت ساخته شده اما معماری مناسب و مستحکمی ندارد؛ و ساختمان دیگری که دارای مصالح بی کیفیت اما معماری مناسب است. کدام یک از این دو را برای زندگی ترجیح می دهید؟
ممکن است بگویید: هیچکدام! هیچ یک از این خانه ها مقاومت و استحکام لازم را ندارد؛ یکی از لحاظ مصالح و دیگری از لحاظ معماری و مهندسی.
حق با شماست! همین مطلب را می توان درباره اندیشه و ذهن آدمی گفت. همه ما باورها و اندیشه هایی داریم که آنها را به شیوه های گوناگون کسب کرده ایم. «اندیشه ها» و اطلاعات دریافتی همچون مصالح و مواد خامی هستند که در فرایند «اندیشیدن» روزانه ما به کار می روند و می توانند منجر به تولید اندیشه ها و اطلاعاتی جدید شوند.
اندیشه ها و نظریات گوناگون «فرآورده» اند و اندیشیدن «فرایندی» که بر روی آنها انجام می شود و به بیان دیگر نحوه «چیدمان» و «معماری» اندیشه ها را نشان می دهد. این نکته به ظاهر ساده را از آن رو تاکید می کنم که گاه برخی به تفاوت میان جایگاه این دو توجه ندارند یا اهمیت چندانی برای اندیشیدن قائل نیستند. تفاوت این دو، تفاوت ماهی با ماهیگیری است، تفاوت دانش با مهارت، شیوه ها یا روشهاست. اما توجه به این نکته از چه رو اهمیت دارد؟
پیش از هر گونه توضیحی، درباره داستان زیر تأمل کنید:
مردی مسلمان همسایه ای کافر داشت و هر روز و شب او را نفرین می کرد: خدایا! جان این همسایه کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن! مدتی گذشت و آن مرد مسلمان بیمار شد و دیگر نتوانست غذا درست کند. ولی هر بار فردی غذای او را به در خانه اش می آورد. مرد مسلمان سر نماز می گفت: خدایا! سپاس که بنده ات را فراموش نکردی و لعنت بر آن کافر خدانشناس!
تا اینکه یک روز موقعی که می خواست برای برداشتن غذا برود، متوجه شد این همسایه کافر اوست که برایش غذا می آورد. از آن شب به بعد مرد مسلمان چنین دعا می کرد: خدایا! سپاس که این مرد کافر را وسیله ای قرار دادی تا برای من غذا بیاورد. من اکنون حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی...!
این داستان نشان می دهد که اهمیت این امر در شیوه مواجهه با اطلاعات، نظریات و دیدگاه های گوناگون و کشف خطاهای فکری است (که پیشتر در یادداشتی درباره آن سخن گفته ام: اینجا). روشن است که در این داستان هر چقدر هم که آن مرد با واقعیات جدید روبرو شود، به علت دستگاه فکری مخدوش خود، نتیجه ای که می گیرد باز هم با واقعیت فاصله خواهد داشت و این موضوع ارتباطی با دین و مذهب، اخلاق، طبقه اجتماعی-اقتصادی، تحصیلات و ... ندارد. واقعیت این است که در جامعه و نظام آموزشی فعلی ما به ترویج اندیشه ها بیش از شیوه اندیشیدن اهمیت داده می شود. این در حالی است که اگر در یک سیستم، فرایند (اندیشیدن) معیوب باشد، هرچند مواد باکیفیت و درجه یک (آگاهی ها و اندیشه های صادق و ناب) در اختیار آن قرار گیرد، خروجی یا فرآورده سیستم همواره ناسالم و نامطلوب خواهد بود؛ و این چرخه معیوب همچنان تکرار می شود و اینگونه تا ثریا می رود دیوار کج!
برای مثال درباره جنگ نرم و خطرات آن، فراوان شنیده ایم. می توان جنگ نرم را میدان «رویارویی و مقابله اندیشه ها» دانست. سلاح ما در این رویارویی، توانایی و مهارت تجزیه و تحلیل، کشف پیش فرضها، ارزشیابی، توجه به پیامدها و در یک کلام مهارت «سنجشگرانه اندیشی (تفکر نقادانه)» است. «سنجشگرانه اندیشی» توانایی تأمل و تفکر درباره چگونه اندیشیدن خود یا به بیان دیگر «اندیشیدن به اندیشیدن» است. ما نیازمند آنیم که روش ارزیابی و راستی آزمایی هر نوع اندیشه ای را بدانیم. بدون این مهارت، خطر نتیجه گیری ها و باورهای نادرست، جزم و جمود، تعصب، پیش داوری، زود باوری، سطحی اندیشی، بی مدارایی، گسترش خرافات و در نهایت دوری از حقیقت وجود خواهد داشت.
همچنین درباره ضرورت شکل گیری کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی فراوان سخن گفته اند، اما غالبا از این نکته مهم غفلت شده است که پیش نیاز و اولین گام بنیادین برای تشکیل چنین کرسی هایی، فراهم آوردن زیرساختها و بسترهای مربوط به آن یعنی دانستن شیوه های گفتگو، نقد و ارزیابی است. واقعیت این است که ضوابط و استانداردهای سنجشگرانه اندیشی حتی در میان اساتید دانشگاه -در نوشته ها و مقالات شان- رعایت نمی شود. در نظام آموزشی ما سنجشگرانه اندیشی جایگاهی ندارد در حالی که در برخی کشورها جزئی از برنامه درسی است. از این رو لازمه گسترش تعقل و آزاد اندیشی، گسترش مهارت و فرهنگ گفتگو و ارزیابی روشمند است؛ ابتدا لازم است مهارت شنا کردن را بیاموزیم و بدانیم چگونه کشتی را هدایت کنیم، آنگاه وارد دریای نظریات شویم. در غیر این صورت هر یک از نظریات به صاحبان، طرفداران و مشتریان اش محدود و آزاد اندیشی واقعی در حد آرزویی دست نایافتنی باقی خواهد ماند، ضمن آنکه آفات و خطرات بیان شده را نیز به دنبال خواهد داشت.
علاوه بر نقد روشمند اندیشه ها، دفاع منطقی و روشمند از آنها نیز اهمیت دارد. دفاع از یک دیدگاه به شیوه ای نادرست و نسنجیده به مراتب خطری بیش از دفاع نکردن دارد. در سنت دینی ما همواره به این موارد توجه نموده اند و نمونه بارز و برجسته آن امام صادق علیه السلام است. ایشان به پرورش و تربیت شاگردانی همچون هشام بن حکم و مومن الطاق همت گماشتند که در امر تبلیغ دین و مناظره هایی که داشتند از «حق» به «شیوه ای حق» دفاع می کردند.
جان کلام آنکه آموزش و ترویج شیوه ها و روشهای صحیح اندیشیدن بستر و زمینه ساز دست یابی به اندیشه های صحیح و متعالی است و رشد و شکوفایی جامعه انسانی در تمام ابعاد آن در گرو داشتن انسان هایی خردورز و آگاه به شیوه های «عقلانی زیستن» است.